Saturday, January 10, 2004


خانه اي از ماسه و مه
اصلا مهم نيست که فيلم خانه اي از ماسه و مه در آمريکا ساخته شده؛ نويسنده داستانش يک آمريکايي است؛ کارگردانش يک مهاجر روس است و نقش هاي اصلي آنرا هنر پيشه هاي هاليود بازي مي کنند. اين فيلم هر چه که باشد؛ فيلمي شديدا ايراني است. حتي خيلي ايراني تر از بسياري از فيلمهايي که در ايران ساخته مي شود. و اين امر بيانگر آگاهي دقيق نويسنده به زوايا و جزئيات زندگي و فرهنگ ايراني است. در فيلم شخصيتهاي ايراني ملموس تر و باور کردني تر از شخصيتهاي آمريکايي ظاهر مي شوند که البته بازي هاي درخشان بن کينگزلي و شهره آغداشلو کمک زيادي به اين قضيه کرده است.
اين فيلم از جهات مختلفي قابل بحث و بررسي است. ولي يکي از نکات پر اهميت فيلم تاکيد آن بر خانواده و تاثيرات اجتماعي بر آن است. حتي مي توان رد پاي نوعي مقايسه فرهنگي ساختار خانواده ايراني و آمريکايي را در فيلم مشاهده کرد. از يک سو ما شاهد خانواده اي هستيم که بخاطر مسايلي مجبور به ترک خانه و ديار شده و غربت گزيده است. پدر خانواده علي رغم سختي ها و تحقيرها سعي در تحکيم پايه هاي خانواده در محيط تازه را دارد. او با اميد به فرداي بهتر؛ آينده را از آن فرزند خود مي داند و مانند هر پدر ايراني حاضر به هر نوع فداکاري است. در ابتداي فيلم و در يک نماي بسيار زيبا؛ کارگردان با نشان دادن سه درخت فر افتاده تاکيدي بر ريشه کن شدن خانواده دارد. خانواده اي که حالا در تلاش است تا در خاکي غريب ريشه بدواند. اما دريغ که خاک تازه را توان حفظ ريشه ها نيست.
در سويي ديگر ما خانواده هاي را مي بينيم که يا از هم پاشيده اند و يا در حال فروپاشي اند. کتي که از همسرش جدا شده و تحت تاثير فشارهاي روحي به الکل پناه آورده سعي در ترک اعتياد خود دارد. بي خبر از مسايل پيراموني خود خانه موروثي خود را در طي يک اشتباه اداري از دست مي دهد. خانه اي که براي او ياد آور گذشته هاي خوش است. در مسير تلاش خود براي باز پس گيري خانه اش با پليس جواني آشنا مي شود که او نيز به نوعي درمانده است. مشکلات خانوادگي او و در گير شدن او با مشکل کتي باعث فروپاشي کانون خانوادگي اش مي شود و سر انجام کارش به نوعي جنون ختم مي شود.
خانه عنصر اصلي فيلم و وسيله اي براي حفظ خانواده است. بهراني در تلاش است که با فروش آن به قيمت چهار برابر به روياهاي خود جامه عمل بپوشاند. روياي فراهم سازي امکانات مناسب براي خانواده اش همانند آنچيزي که در گذشته داشته است و تامين هزينه تحصيلات فرزندش که تنها اميد او براي زنده ماندن است و در پايان فيلم مي بينيم که با از دست پسرش؛ ديگر انگيزه اي براي زنده ماندن ندارد. براي بهراني خانه وسيله اي براي دست يابي به آينده است. در مقابل کتي گذشته خود را در خانه جستجو مي کند.
همه شخصيتهاي فيلم به نوعي قابل دفاع و دلسوزيند. همانقدر که تماشا گر با کتي همذات پنداري مي کند و درگير مصاياي او ميگردد براي بهراني هم دل مي سوزاند. فرقي هم نمي کند که تماشاگر ايراني باشد ويا آمريکايي. اصلا اين خود يکي از نقاط قوت فيلم است که تماشاگر در پايان نمي تواند طرف کسي را بگيرد. اگرچه در ابتداي فيلم اعمال و رفتار بهراني کمي خشن و غير قابل قبول به نظر ميرسد و تصميم او در مورد فروش خانه خودخواهانه و کاسبکارانه تفسير مي گردد. اما در ادامه داستان وقتي تماشاگر با چهره واقعي او آشنا مي گردد تمام اعمال او منطقي و قابل دفاع مي گردد.